ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

هر شب تنهایی (3)

_ اگه قرار باشه 6 ماه از جدا باشیم ، حاضری منتظرم بمونی ؟
_ یعنی چی این که می گی ؟
_ یعنی فک کن واسه درمون یه بیماری قراره 6 ماه برم خارج ! منتظرم می مونی ؟
_ بیماری ؟ چیزی شده ؟ خطرناکه ؟!!!

...

جدایی خودخواسته را باید تحمل کرد تا بفهمیم خواستنمان از خواستن ِ تنهاست یا به خاطر چیز دیگری ؟ خواستنی که از سر تنهایی نباشد ! که بهانه اش تنهایی نباشد ! که از تنها بودن نباشد !
خواستنی که از سر نخواستن دیگری نباشد ! خواستنی که به خاطر هیچ چیز دیگری نباشد !
خواستنی که فقط به خاطر خواستن باشد ! من خاطرخواه چنین خواستنی ام ، پس تحمل خواهم کرد !
باید بمانم ! باید منتظر بمانم تا احساس ـ آزادی ِ خویش را کسب کند ! تا آزادی خویش را کسب کنم !
تنها  این چنین احساسی است که مرا از غم تنهایی خواهد رهانید !
که عشق شادیست ، عشق آزادیست !
باور کن اگر می خواهیم عشق آغاز آدمیزادی باشد باید احساس را آزاد بگذاریم !
باید به احساس آزادی مطلق اعطاء کنیم  و این آزادیست که به احساس حق انتخاب می دهد .
آزادی حق مسلم احساس است و احساس حق دارد که انتخاب کند ! 
که اگر غیر از این باشد ، آن احساس ، احساس نیست ! احساس مطلوبی نیست !
باید همه ی پرده ها را برداریم ، باید بی غش باشیم ! باید آزاد و آزاده باشیم تا احساس بتواند در این گرمای کشنده که بادی در هوایمان نمی وزد ، کمی هوایی بخورد !
آری ! این تنهایی خودخواسته را باید تحمل کرد تا به آزادی رسید ، تا به انتخاب رسید ! تا به احساس ناب و مطلق رسید ! احساس تازه ! احساسی که بتواند از تنهایی به در آوردم .... نه احساسی که بر تنهایی ام افزون کند !

...

_ نه خطرناک نیست ! چیزی نشده ...
_ چرا فکر می کنی که منتظر نمی مونم ؟

نگاه خیره اش را به چشمانم دوخت ...
هنوز هم احساس می کنم که خیره سری می باید برای اینکه به عمق چشمانش خیره شوم !