-
تعبیر کابوس !
پنجشنبه 21 بهمن 1389 15:19
دست تو کنار دستم بود و من احساس کردم خوشبختم . خوش بودم شاید هم خوش باور ! در بازی زندگی تو را یاد ندارم اما. گرمای دستت جریان داشت سوختم بود برای بازی - بعدتر دریافتم برای چشم هایم هم. - دست تو کنار دستم بود ... ناگهان حریف ، زندگی. گفت خالی است ، جفت پوچ ! دست باز شد دست من خالی بود خالی تر از همیشه ! و دست تهی را...
-
علامتهای سوال
سهشنبه 19 بهمن 1389 17:58
دلم برای کسی تنگ است که وجودم را، همه اش را! با علامت سوال ، تنها ! با علامت سوال. بر روی کاغذهای سپید خیالش ، نقاشی کرده است ! امروز دلم خواست با شعر ، دلتنگی اش راتصویر کند ! این شد؛ سوال سوال علامتهای سوال ! من هم سوال همه. آه ! ما هم سوال این علامت لعنتی لحظه هایی که امکان ما شدن دارد ، می کند محال !
-
پارس کردنهای انسانی !
جمعه 15 بهمن 1389 20:43
دلم از این همه غربت, هوای خمت را کرده است ! دیوگنس ! در چه کاری ؟! هیهات ! فانوسکت به کارت نخواهد آمد می دانم می دانم خورشیدی هم اگر به دست گیری چیزی نخواهی یافت ! امشب به اینجا بیاور آن فانوسکت را تا با نورش ، کمی در این ظلمات شعر بخوانیم ! دیوگنس دلم گرفته از هژمونی شب بر انسان ... ژنده پوش خواهم شد از امشب ! چون...
-
در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
چهارشنبه 13 بهمن 1389 10:44
1-مدعی اخلاق نبودم و نیستم اما به تجربه به من ثابت شده است که در عمل بسیار بیشتر از مدعیان اخلاق ، اخلاق را رعایت کرده ام و می کنم (همان اخلاق مورد توافق اکثریت جامعه ) حالا اگر تو مرا به بی اخلاقی متهم می کنی ، بکن !!! حرفی ندارم ! در واقع سعی می کنم اهمیت ندهم .... 2-کار فکری مداوم مذهبانه ی من است. 3-تو اگر گوشه ی...
-
عمر بد .. عمر باد .. عمر اشک .. عمر شک
سهشنبه 5 بهمن 1389 12:29
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم بس غلط بود آنچه می پنداشتیم - تخم دنیا را کشیدند ! در چه کاری باغبان ؟! - هر چه می کاریم ... تنها هیچ برداشتیم !! 2 مهربانی گر دو سر بودش ، نمی گفت او که ؛ کاش ... ! 3 می جهد از دیدگان ، هر پلک ، یک اسپرم اشک طفل های گریه ! تبریک ورود ! با مشک اشک ! 4 گریه ی نوزاد هنگام به دنیا آمدن ......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 بهمن 1389 01:24
به دوستانی که با بنده ارتباط تلفنی دارند. سیم کارت و گوشی بنده توسط یک آدم نااهل به سرقت رفته است ! لطفن با شماره من تماس نگیرید. . ********* مهم********* راستی یه درخواست مهم هم دارم ؛ دوستان لطف کنن و شماره تلفنهاشون رو برام کامنت کنن ... چون همه شماره هام هم از بین رفته...
-
اطلاعیه
پنجشنبه 16 دی 1389 18:39
این وبلاگ به علت فوت صد نفر از هزاران نفر آدم عزیزی که در همین ثانیه ی جاری ، در این کره خاکی ، مردند و نیست و نابود شدند ! و به اضافه ی علت درگیری کاری ! به مدت دو هفته ی ناقابل تعطیل می باشد. از مهمانان (اعم از گذری ، ناخوانده ، خوانده ، خواهان ، قاضی ، دادستان ، وکیل مدافع (اعم از وکیل مدافع شیطان و فرشته و جن و...
-
فاکتور گیری برای نود و مختارنامه
شنبه 11 دی 1389 17:40
هر چند نگاه کردن به این صدا و سیما کار شایسته ای محسوب نمی شود و نمی توان آن را توصیه کرد ، اما واقعیت این است که از اثر فاخر داوود میرباقری نمی توان به راحتی گذشت ! از مختارنامه ! به گمانم کسانی که اندکی مطالعه درباره ی شخصیت مختار دارند ، نظر بنده را تائید نمایند که فریبرز عرب نیا ، بسیار خوب نقش این شخصیت مرموز ،...
-
برداشت آخر
چهارشنبه 8 دی 1389 09:13
تاملی کوتاه و شخصی بر اصطلاح برداشت شخصی ؛ 1 وقتی کسی بعد از برداشت تو می گوید ، بستگی به این دارد که برداشت شخصی تو چگونه است ! شاید منظورش این است که؛ هی پسر !! عجب برداشت مزخرفی داشتی ! 2 کاریکلماتور ؛ نسبت دادن هر استدلالی به برداشت شخصی از "عادت" های ماست ، با این تفاوت که اعتقاد به برداشت شخصی منجر به...
-
داستانهای حداقلی (20)
یکشنبه 5 دی 1389 13:12
به زحمت و با فشار آوردن به ذهنش توانست بعد از مدتها چند جمله ای را بر روی کاغذ بنویسد ؛ - از روزی که عظمت عشق را تمام و کمال تو چشمای اون زن چهل و دو ساله دیدم ، دیگه هرگز نتونستم از عشق بنویسم. وقتی دیدمش و باهاش حرف زدم ، با خودم فکر کردم که چنان سوژه ای پیدا کرده ام که شاید تا مدتی مدید موضوع و ایده برای نوشته هام...
-
تنها در بیراهه
شنبه 27 آذر 1389 23:36
تقدیم به رویا ، یار وفادار هر شب و هر روز و هنوزم ! نمی دانم چه می خواهم از این کاغذ سیه کردن در این بیراهه های محض بتی در یاد آوردن کجایی نازنین ِ من ؟ بیا تا نشکند من ، غم بت ِ چین , ای صنم , ای یار هوویت گشته این ماتم چرا بازم نمی گیری دگر باره در آغوشت به گرمای تنت شاید شوم من مست و مدهوشت که تا گویم منت هستم منم...
-
سن پطرزبورگ در یک جمله !
جمعه 26 آذر 1389 22:03
آدمها وقتی دنبال رسیدن به هدفهای "با اهمیت تر" هستند ، این طور وانمود می کنند که دروغهای "کم اهمیت تر" همدیگر را باور کرده اند ! برداشت آزاد ققنوس خیس از سن پطرزبورگ ساخته ی بهروز افخمی پی نوشت : - سن پطرزبورگ کار بهروز افخمی ، و نوشته ی برادران مستعد قاسم خانی ، دارای فیلمنامه ای جذاب ( هر چند...
-
خاطره ی یک ذهن زیبا
دوشنبه 22 آذر 1389 22:57
خلاصه داستان فیلم خاطره ، ساخته ی نادر طریقت ؛ پریچهر با بازی مهناز افشار ، مشغول نوشتن رمانی است که در آن یک قاچاقچی چوب ، با خانوداده اش (دختر کوچک و همسرش) رفتار بدی دارد و دائم دخترک را کتک می زند. از طرفی زندگی شخصی پریچهر بر حسب ترتیب زمانی فیلم این طور روایت می شود که وی دارای یک همسر ، پژمان بازغی ، و پسر بچه...
-
Spellbound,1945, By Alfred Hichkak
شنبه 20 آذر 1389 13:26
دو برداشت شاعرانه ققنوس خیس از "افسون شده" ساخته ی آلفرد هیچکاک تقدیم با احترام ، به آلفرد هیچکاک ؛ 1 شاعر شور بوسه را افزون کرد تا در لحظه ی بوسه ، بوسه های تو تحقیر شود ! وقتی که بوسه های تو موزون نیست ، چون شعر ! چون هنر ! درمان بوسه های تو عشق است. و عشق ، موسیقی بوسه های تو می شود ... و شعر بر آن می...
-
تهمینه و روایت حماسی وی ، فمینیسم را
سهشنبه 16 آذر 1389 11:50
فیلم شناسی کارگردان وطنی و فیلم بازیهای بعضی فمینیستهای وطنی ؛ افسانه آه ! زنی که با هر بار آه کشیدن ، قادر می شود ، توسط فرشته ی مهربونی که ظاهر می شود ، همچون واتو واتو عوض شود ! اما در تمام شکلهای ممکن ، حقش توسط مردها (و فقط مردها) خورده می شود و مورد ظلم قرار می گیرد. در آخر کار ، زن قصه ، غمگین و دل شکسته و خسته...
-
About WikiLeaks .... leak و فاش می گویم و از گفته ی خود ...
یکشنبه 14 آذر 1389 15:19
ویکی لیکس یک بار دیگر ثابت کرد که صداقت و صراحت و واقع گویی ماکیاولی را ،می بایست ستود ! ویکی لیکس یک بار دیگر ثابت کرد که جای مردان سیاست باید بنشانیم درخت ، تا هوا تازه شود ! و ویکی لیکس یک بار دیگر ثابت کرد که دوره ی ارزانی است .... و دروغ از همه چیز ارزان تر ! آرزو می کنم تا روزی سر و کله ی ویکی لیکس دیگری هم برای...
-
اعدام از عدم می آید
جمعه 12 آذر 1389 10:04
اعدام از عدم می آید ! می شود گفت که هر قتل عمدی به نوعی اعدام است ، و هر اعدامی ، به نوعی قتلی است عمدی ! اینکه من تصمیم می گیرم که تو نیست و معدوم شوی ، با اینکه جامعه و یا دادگاه ! تصمیم بگیرد که تو نیست و معدوم شوی ، تفاوتی دارد ؟ حاصل یکی است ولی نمی توان منکر تفاوت شد. داد چیست ؟ دادگری چیست ؟ و اگر مرگ داد است ،...
-
از زندگی
یکشنبه 7 آذر 1389 11:38
چشمان بسته لیز و لزج لخته ای خونی آی دنیا به هوش ! من آمدم ، با سَر ! با سُر ! بزرگ شدم اما، دنیا بزرگتر بود ای کاش، در امن کوچکی می ماندم ! راز آمدن را جستم , خیالی دور ... و لذت ، تنها پوستم را نوازش می کرد ! اما ، درد را فهمیدم , با گوشت و پوست و استخوان ! آه مادر! مادر ! لخته ی خون اینک در سینه ی من است ! چشمان...
-
مهریه ی قسطی
دوشنبه 1 آذر 1389 12:23
به یاد چلچراغ ! حالا که امروز زده ام در کار آرشیو خودم و نوستالژی ، بد نیست که آن یکی شعر طنزی که گفتم را هم در وبلاگ بگذارم ! با این توضیح که این شعر ، در جواب شعر طنز یکی از نویسندگان آن زمان مجله ی چلچراغ گفته شده که اسم کوچکش حسام بود (نمی دانم هنوز هست یا نه ؟! البته اسمش که هنوز حسام هست ، خودش را نمی دانم در آن...
-
پسر کشون
دوشنبه 1 آذر 1389 11:51
شعر طنز پایین را به نام عدالت و به خاطر رعایت مساوات و برابری ، بعد از شعری که در آن به مسخره کردن جنس لطیف پرداخته بودم ، نوشتم. پیشاپیش باید اعتراف کنم که بابت خیانتی که در این شعر به هم جنسان ! خود کردم ، تا آخر عمر خودم را نخواهم بخشید ! (این جمله ی آخری به واقع در حد و حدود محمدعلی جمالزاده بود! که مثلن فکر کن ،...
-
دو مرد که فکر می کردند ، فکر می کردند !
پنجشنبه 20 آبان 1389 13:11
دو مرد میانسال و تنها در یک پیاده رو ، شانه به شانه ی هم و با نگاه خیره به جلو ، مشغول راه رفتن در راهی بودند که انتهایش از آنجا مشخص نبود. یک طرف پیاده رو دیوار بود و در طرف دیگر درختانی که ردیف کاشته شده بودند ، درختانی که شاخه هایشان به سمت پیاده رو خمیده بود. آفتاب کم رمق پاییز ، تا از لای شاخ و برگ درختان به دو...
-
باغ بی برگی که زیبا نیست !
دوشنبه 17 آبان 1389 20:00
تقدیم به شاعر نازنین ، م . امید ؛ آسمان موهوم ! ابر مصنوعی ! پوستینش اصل، با یک مارک، بر رویش ! اما ... همچنان ، هر روز ، باغ بی برگی ! روز و شب تنهاست ... صبح برمی خیزد از جا می دمد در ساز تنهایی ، تمام باد هستی را ! - من هستم ! خودش گفت ، باد را گویم ! خودش گفت ! - جامه می پوشد ، قبای پادشاهی ... اصل ، عالی ! یا...
-
تقریبن درباره ی انصاف و یا ، درباره ی انصاف تقریبی !
یکشنبه 16 آبان 1389 18:34
روزگار بدی است ، اگر کسی بگوید ، آدمهای بزرگی که به ما خدمت کرده اند ، عزیزند ! شمشیر عده ای بیرون کشیده می شود تا به زعم خود هاله ی نکشیده به دور عزت آن عزیز را جر بدهند ! (البته شاید حق هم دارند ، از بس در این دیار هاله دیده اند دچار وهم هاله بینی شده اند !) تازه اگر بخت همراهت باشد ، خودت را جر ندهند ! نقد کردن خوب...
-
قلب یخی ، ایدئولوژی بازی در زمین حریف (2)
شنبه 15 آبان 1389 09:28
1- سه دختری که ذکرشان در قسمت قبل رفت ، برای نشان دادن اینکه فرهنگی که ایدئولوژی دیگران (از طریف شبکه هایی مثل فارسی وان) می خواهد به خورد جوانان ما بدهد (فرهنگ خیانت و ...) چیز خوبی نیست ، به انواع و اقسام کارها دست می زنند و حتی در راه رسیدن به هدف بزرگشان ! چند خانواده را نابود می کنند ، خیانت می کنند ! و چند نفر...
-
آرامش بی حضور دیگران
دوشنبه 10 آبان 1389 08:12
1 وقتی که با شما نیستم، آرامم ! وقتی که آرامم ... انگار نیستم. 2 گور را تصور کن !
-
خستگی!
سهشنبه 4 آبان 1389 12:32
همچو زندانیان تا ابد در بند خسته از زندگی و تکرارم شوق و ذوق و نیاز کور شده بی تفاوت به خلق بی عارم ! حوصله نیستش در این بازار شادی چینی هم شده نایاب شور ِ روزهای بگذشته لحظه ای فقط مرا دریاب نه امیدی ز آسمان دارم نه نگاری در این زمین ، باری ! آب ِ ماسیده پشت پلک چشم آه ! امشب تو هم نمی باری ؟ (...) مثل موشی که کور هم...
-
Dumb And Dumber2
دوشنبه 26 مهر 1389 18:35
این یه قضیه ی ثابت شده ی ققنوسیه ، که همیشه برقراره ؛ همیشه آدمهای باهوش ، در یه سری از کارها ، کاملن خنگ می زنن .. نه ! نه ! اشتباه نکن ! لطفن اصلن به خودت نگیر دوست ِ دست پا چلفتی من ! بله ! با شمام ! همین شمایی که با خوندن این قضیه ی من باد در غبغبتون انداختید! بله ! خودتون رو می گم ، خود شمایی که الان با تعجب به...
-
خود حکایت نقد حال ماست آن
پنجشنبه 22 مهر 1389 11:41
شعر طنز درباره دربی
-
هیچ
چهارشنبه 14 مهر 1389 19:39
متن زیر را شش ماه پیش و بعد از دیدن فیلم هیچ ، اثر ارزنده ی جناب کاهانی ، نوشته بودم و همان زمان در همین وبلاگ قرار داده بودمش . و حالا تصمیم گرفتم که دوباره بارگذاری اش کنم و یک بار دیگر و این بار این متن را تقدیم به احمق های مدرنی ! کنم که به هیچ وجه با رنگ و لعاب مدرنیته و استفاده ابزاری از تکنولوژی (چه در حرف و چه...
-
فوتبال با طعم گوشت یخ زده
یکشنبه 11 مهر 1389 21:03
تا همین چند روز پیش که خبر بازی تیم ملی ایران با برزیل قطعی نشده بود ، در ایران کمتر کسی به خود اجازه می داد تا این خبر را باور کند. شاید هم به نوعی ناخودآکاه ایرانیان این موضوع را به آنها یادآوری می کرد که برای جلوگیری از توی ذوق خوردن ناشی از دروغ بودن و یا سر کاری بودن خبر ، بهتر است این خبر را باور نکنند و تا...